رمان در حسرت عشق
نوشته معصومه طیبی
وقتی به سالهای قبل از انقلاب فکر میکند، یادش میآید که قبل از دیپلم گرفتن در یک شرکت بزرگ آمریکایی _ ایرانی کار خود را شروع کرد. پدرش راننده آن شرکت و برادر بزرگش هم فروشنده لوازم آرایش در آن شرکت بود و به خاطر همین آشنایی سریع کار را گرفت. حمید همیشه باهوش و باپشتکار بود. هم در درس خواندن و هم کار. بعد از مدتی توانست با گرفتن دیپلم و معدل خوب، موقعیت خود را بالا بکشد و در قسمت مدیریت آن شرکت سمتی را به خود اختصاص دهد.
کارش را دوست داشت و هر روز با علاقه خاصی صبح زود بلند میشد و بعد از صرف صبحانه به اتفاق پدرش راهی میشدند. برادر بزرگش تازه ازدواج کرده بود و از خانه پدری به جای دیگر نقلمکان کرده بود و حالا حمید یا سه برادر دیگر و دو خواهرش در خانه بودند. مادرشان خانهدار بود و تمام سعی خود را برای رفاه حال بچهها انجام میداد. او در یک خانواده شاد بزرگ شده بود و همیشه حواسش به تمام اعضاء خانواده بود، چیزی که برادر بزرگ هیچوقت در قبال خانواده انجام نداده بود.
…