فروشگاه

  • توضیحات

    خيلى دلم ميخواست وقتى بچه بودم بچه يكى از دوستهاى بابام كه وقتى ميومدن خونمون و اون تمام وسايل من رو ميشكوند ميبردم يه گوشه اى و تا ميخورد ميزدم ولى نميتونستم چون اون خيلى لوس بود و تا من دستم بهش ميخورد چنان گريه اى ميكرد و چنان داد و  بيدادى راه مينداخت كه هر كى ميشنيد در بست حق رو به اون ميداد.

    يا اينكه خيلى دلم ميخواست بفهمم چرا همه چيزاى خوب، بده؟ مثلاً همين غذايى كه ميخوريم. چرا همه غذاهاى خوشمزه واسه بدن مضرن؟ مثل سيب زمينى سرخ كرده با  سس يا فست فود و چيزاى بدمزه خوبه مثل شلغم پخته شده يا كدوى آب پز شده! البته اين مثال واسه الانم نيستا از اول بشر همينجورى بوده؛  يعنى شما انسان اوليه رو فرض كن كه كلا غذاش يا ميوه بوده يا گوشت خام يا اگرم چيزى گيرش نميومده علفى، برگى، چيزى ميزده به بدن. حالا تو اين هيرى ويرى ميزده يه كندو عسلم پيدا ميكرده. مگه ميتونسته بره طرفش؟ اون موقع كه اين بدبختا لباس درست حسابى نداشتن. ميگن كلاً چند تا برگ ميبستن به خودشون. يعنى طرف ميخواسته عسل  بخوره كه خوشمزه ترين غذاى اون موقع بوده بايد اول كلى نيش نوش جان ميكرده. يعنى كلاً چرا سيستم هميشه در جهت اذيت كردن دهان بشره؟!

    يا اينكه خيلى دلم ميخواست اون روز نحس از زندگيم پاك ميشد. اون روزى كه تا تو آسانسور وارد شدم ديدم يه بوى بد مياد و به روى خودم نياوردم و سوار شدم كه كاش نميشدم چون يه طبقه پايينتر دوباره وايستاد، در وا شد. ديدم صاحبخونمه. تا سوار شد و من سلام دادم و اونم سرش رو به علامت تاسف تكون داد و گفت خجالتم خوب چيزيه؛ آخه فكر كرده بود كار منه. واسه همينم سر برج عذرمو خواست و منو از اونجا بيرون كرد.
    يا اينكه دلم ميخواست بفهمم چرا دارم تو جهانى زندگى ميكنم كه مردمش گريه رو به خنده ترجيح ميدن يا اينكه كلاً با قبر يه انسان بيشتر از خود اون انسان حال ميكنن.

    بعد از اين همه خواستن ها و نشدن ها و اين همه خواستن ها و نفهميدن ها تصميم گرفتم زياد پاپيچ قضيه نشم و برم جوكمو بگم…

  • هنوز نقد و بررسی وجود ندارد

    هنوز رتبهدهی نشده است

    اولین نفری باشید که برای بررسی است “آقای جوک”