توضیحات
ما برای کسبوکار، زیاد به سفر میرویم. اما گاهی اوقات کسبوکارمان منتظر نمیماند بلکه درست از یک هواپیما بالا میآید و ما را پیدا میکند. این همان چیزی است که یک روز برای پیتر در پرواز میامی به سنت لوییز نیز اتفاق افتاد. داستان ماجرا طبق گفتههای پیتر:
به شدت خسته بودم. تنها چیزی که میخواستم رسیدن به مقصد بود. قرار بود فرد غریبهای در کنار من بنشیند. دعا میکردم فردی که کنار من مینشیند، نه از نظر فیزیکی جای من را تنگ کند و نه زیاد پر حرف باشد. فقط میخواستم تنها باشم. اما معلوم شد که بغل دستیام یکی از همان افراد خواهد بود و این یکی از پروازهای پردردسر خواهد بود.
من در حال تدارک پرواز چهار ساعته ام بودم که استیو کنارم نشست و خود را معرفی کرد. بعد از کمی صحبت، او به این نکته اشاره کرد که برای امرارمعاش چهکاری انجام میدهد. اگر شما در این موقعیت بودید میدانستید که استیو مثل بادیگارد ستارههای هالیوود نیست، مشتاق به شرح داستانهای پشت صحنه، راجع به عشق زندگی آنها و استعمال مواد مخدر آنها نیست. او هیچ داستان یا شایعهای برای سرگرم کردن من در طول پرواز تعریف نکرد. او به مدت بیستوسه سال در کار فروش فولاد بود. درست است، پرچکاری فولاد.
در هر صورت مشخص شد، انواع مختلف فولادی که استیو میفروشد کیفیت عادی و معمولی ندارد. شرکت او با الگو قرار دادن شرکتهای سوئیسی، فولاد خالص و خاصی تولید میکند که ماشینها را قادر میسازد عملکرد مؤثرتری داشته باشند. زیرا بخشهایی از آن سبکتر هستند برای مثال جعبهدندهی خودرو. او بهعنوان یک مهندس میتوانست شخصاً برتری محصولش را نسبت به دیگر گزینههای موجود در بازار به اثبات برساند.
زمانی که صحبتهایش به اتمام رسید، به من نگاه کرد و به وضوح مشتاق پرسشی از طرف من بود تا بیشتر راجع به فولادش صحبت کند. مشکل اینجا بود که من دقیقاً به عملکردهای استیو توجه نکرده بودم. این بدان معنا نیست که من بیاعتنا، منزوی یا علاقهمند به شنیدن شایعات باشم. من هیچیک از اینها نیستم. چیزی که توجه من را جلب میکند کارهایی نیست که مردم برای امرارمعاش انجام میدهند، بلکه چرای انجام آن کارهاست. بنابراین به جای پرسش از استیو راجع به قیمت محصولش یا بهترین مشتریهایش به او رو کردم و گفتم :” خب که چی؟”
“خب ، آ” استیو بریده بریده سخن گفت. در واقع متوجه پرسشم نشد. بنابراین بهگونهای دیگر آن را بیان کردم:” من متوجه شدم که فولادی که تو میفروشی کاملاً خالص است. من دریافتم که این فولاد باعث میشود قطعات سبکتری به کار گرفته شوند که باعث کارآمدتر شدن ماشینها میشوند. ولی خب که چی؟
استیو اندکی به تته پته افتاد و سپس بیاختیار گفت: ” بدین شیوه مواد زیادی استفاده نخواهد شد.”
به او نزدیکتر شدم و گفتم:
“و این کار باعث ایجاد چه تغییری میشود؟” برای یکلحظه استیو بهگونهای به من نگاه کرد، گویی در حال سقوط کردن است. تنها چیزی که او میخواست، گفتوگویی کوچک بود. او در سؤالات عجیبوغریب من که مربوط به سه ماه آینده میشد گیر کرده بود. (موضوع عوض شد) ما به صحبت ادامه دادیم و به او کمک کردم تا پاسخهایش را پیدا کند.
مشخص شد که این فولادهای خالص توسط مواد کمتری ساخته میشدند تا مقاوم باقی بمانند. استفاده از مواد کمتر به معنای نیاز به مواد گداخته شدهی کمتر است (فرایند استخراج فلز از سنگ معدن) بنابراین انرژی کمتری در فرایند تولید فولاد صرف میشود و در نتیجه آلودگی کمتری به وجود میآید و زمانی که از آن فولاد برای تولید یک ماشین استفاده شود، آن مزیتها تکرار میشوند: ماشین سبکتر میشود بنابراین سوخت کمتری استفاده میکند و در نتیجه آلودگی کمتری تولید میشود و اگر چنین چیزی کافی نباشد، به کارگیری فولاد خالصتر به جهت بازیافت، آسانتر از مشتقات دیگر است. چنین چیزی واقعاً جالب بود… اما ما هنوز نفهمیدیم که چرا استیو آنقدر نسبت به کارش ذوق و شوق دارد.
من گفتم:” ذخیرهی سوخت و کاهش آلودگی عالی است” اما برای این کسبوکار باید چیزی فراتر از این وجود داشته باشد. باید چیزی وجود داشته باشد که شما را به بیستوسه سال آینده ببرد. اینزمانی طولانی برای انجام کاری است که نسبت به آن شور و شوق دارید. باید چیزی بیشتر برای شرطبندی وجود داشته باشد. چیزی که واقعاً به آن ایمان داشته باشید. من به او انگیزه دادم. این انگیزه کار خود را کرد. برای اولین بار در جریان گفتوگویمان، متوجه شدم که چشمان استیو برق زد و احساساتش برانگیخته شد.
استیو متعهد شده است تا این سیاره را برای فرزندانش و نسلهای آینده حفظ کند و یکی از روشهای انجام چنین کاری این است که در استفاده از منابع ارزشمند این سیاره بیشتر مسئولیتپذیر باشیم. تماموقت، او راجع به فولاد صحبت کرد. او حتی یکبار هم به آن اشارهای نکرد، اما این تنها چیزی بود که او را ترغیب میکرد تا در هواپیما شروع به صحبت با یک غریبه راجع به فولاد خالص کند.
من از استیو اجازه گرفتم تا شیوهی جذب مشتریاش را به طرز دیگری بیان کنم. به بیانی سادهتر شروع به صحبت به جای استیو کردم. “من به استفاده از منابع طبیعی به جهت مزیتهایی که برای انسانها دارد، معتقد هستم و نیز معتقد هستم که باید آنقدر مسئولیتپذیر باشیم تا این سیاره را صحیح و سالم برای فرزندانمان باقی بگذاریم. این همان چیزی است که سبب شد من یک مهندس شوم و به این سازمان ملحق شوم. شرکت ما تحت امر سوئیس مشغول به کار است. همان کشوری که به پابرجا بودن خود متعهد شده است. روشی را توسعه داده است تا به مهندسان کمک کند که محصولات سبکتر، کارآمدتر و مؤثرتری ایجاد کنند و شیوهی سودمند ما برای پابرجا بودن، بهکارگیری همان فولاد سبک وزن است.”
استیو با شادمانی گفت:” از تو متشکرم” تو دلیل انجام کاری که من عاشقش بودم را با استفاده از چندین واژه به من آموختی.
به سادگی با نسخهی چرای استیو که عاشقانه انجامش میداد به او کمک کردم تا بفهمد علت رضایتمندی از کارش به مدت بیش از دو دهه، انجام کاری نیست که او انجام میدهد؛ بلکه چیزی که برای او الهامبخش است، چرای انجام آن کار است. استیو توانست با مرتبط ساختن کارش به هدفش، چرای کار خود را پیدا کند.
دیدگاه شما زمانی عملی میشود که آن را با صدای بلند به گوش همه برسانید. اگر آن را نزد خودتان حفظ کنید بهعنوان چیزی که ساخته و پرداختهی تخیلتان است باقی میماند.
هر یک از ما، چرای خود را داریم. این چرا یک هدف دیرینه، علت یا عقیدهای است که منبع عواطف و الهامبخشیهای ما به شمار میرود. امکان دارد تاکنون، چرای خودتان را نشناخته باشید یا ندانید چگونه در قالب واژهها آن را بیان کنید. اما ما تضمین میکنیم که شما هم چرای خودتان را دارید. اگر تمایل دارید چرای خود را بفهمید و نمیتوانید منتظر بمانید تا پیتر در یک پرواز در کنار شما بنشیند، این کتاب میتواند به شما کمک کند. ما معتقدیم که همگی ما شایستهی داشتن زندگی استیو هستیم: از خواب بیدار شده و باانگیزه به محل کار برویم و در پایان روز با احساس رضایتمندی از کارمان به خانه بازگردیم.
رضایتمندی واژهی جایگزین برای شادمانی نیست. تفاوت میان شادمانی و رضایتمندی همانند تفاوت میان دوست داشتن و عاشق چیزی بودن است. ما لزوماً همیشه فرزندانمان را دوست نداریم اما برای مثال همیشه عاشق آنها هستیم. ما لزوماً شادی را در کارِ هر روز خود پیدا نمیکنیم. اما اگر احساس کنیم بخشی از چیزی هستیم که بزرگتر از حد پتانسیلمان است، نسبت به کاری که انجام میدهیم احساس رضایتمندی میکنیم. (به همین دلیل است که احساس رضایتمندی نمیکنیم حتی اگر توسط استانداردهای قابل ارزیابی مانند پاداش، مقام و رتبه نیز فردی موفق باشیم. رضایتمندی زمانی حاصل میشود که کارمان مستقیماً با چرای کارمان مرتبط باشد.) استیو، مرد فولادی ما، زمانی که قراردادی را منعقد میکند احساس شادی میکند. اما زمانی که میفهمد در انجام کاری سهیم بوده است که پیچیدگیهای زیادی داشته و بیش از حد پتانسیلش بوده است احساس رضایتمندی میکند. شادی از چیزی نشأت میگیرد که ما آن را انجام میدهیم و رضایتمندی از چرای انجام آن کار نشأت میگیرد.
استیو یک مرد خوششانس است. گرچه او تا قبل از دیدار با من و گفتوگو با پیتر نتوانست چرای کارش را پیدا کند اما او برای چندین دهه با چرای کارش زندگی کرده بود و در نتیجه احساس الهامبخشی و رضایتمندی داشت. اما چه میشود اگر شرکت واقع در سوئیس توسط شرکت بزرگتری ایجاد شده باشد که از نظر اندازه از شرکت استیو کوچکتر باشد؟ چه میشود اگر او بدون آگاهی از چرای کارش به دنبال شغل جدیدی باشد؟ با ارائهی تجربیات چندین دههاش، مشخص میشود که او سعی در یافتن شغل دیگری برای فروش فولاد دارد. اما اگر شرکت جدید به پابرجا بودن متعهد نشده باشد، زمانی که در پروازها با غریبهها هم صحبت میشود، هدفش همراستا باانگیزهاش از بین میرود و امکان دارد او هیچگاه قطعات را به یکدیگر متصل نسازد و در واقع متوجه شود که انگیزهاش برای کاری که انجام میدهد از همان ابتدا ربطی به فولادی که تولید میکرده نداشته است.
اگر ما بخواهیم به یک انگیزهی از بین رفته جانی تازه ببخشیم؛ اگر بخواهیم احساس کنیم در انجام کاری بیش از حد پتانسیلمان سهیم هستیم؛ همگی ما باید از چرای کارمان آگاه شویم و دلیل نگارش این کتاب نیز همین است.
پیدا کردن چرای کار، چیزی است که گروه ما با تجربیات بیش از بیستوپنج سال در امتداد مدیریت کشفیات چراها به دست آورده است. ما به همهی افراد در زمینههای مختلف کمک کردیم تا چرای کارشان را پیدا کنند از جمله: کارآفرینان، کارمندان خانم، کسبوکارهای کوچک و گروههایی درون کسبوکارهای بزرگ. این کتاب برای پیدا کردن چرای کار شما طراحی شده است.
در ادامه طرح کلی، هفت بخش این کتاب ارائه داده شده است. دو بخش اول شامل اطلاعاتی هستند که برای پیدا کردن چرای کارتان اساسی به شمار میروند و ما از هر فردی تقاضا داریم آنها را بخواند. پس از آن میتوانید به بخش سوم یا به بخش چهارم رجوع کنید. بستگی به این دارد که چگونه به دنبال پیدا کردن چرای کارتان هستید: بهعنوان یک فرد، یک گروه یا عضوی از یک گروه. در نهایت توصیه میکنیم که همهی خوانندهها بخش پنج، شش و هفت را مطالعه کنند. در پایان کتاب، ما اطلاعات اضافه و متنوعی به شما ارائه دادهایم که در صورت مطرح شدن سؤال، میتواند به شما کمک کند.اولین نفری باشید که برای بررسی است “چرای خود را پیدا کنید”
0
- هیچ محصولی در سبدخرید نیست.
هنوز نقد و بررسی وجود ندارد
هنوز رتبهدهی نشده است